درد عشق پارت ۴

یادم نمیاد یادم نمیاد یادم نمیاد · 1402/06/13 09:36 · خواندن 1 دقیقه


سلام دوستان آمدم پارت چهار 
بچه ها میخواستم بگم که از داستان خوشتون میاد لطفا کامنت بزارید 
----------------------------‐--------------------------------
روز عروسی : 
آدرین :
لباسم را پوشیدم عطری که  که مادرم بهم هدیه داده بود زدم خیلی خوشبو بود لبخند زدم و به طبقه پایین رفتم پدر و مادرم را دیدم که با لبخند به من نگاه می‌کند باهم سوار ماشین شدیم و به کلیسا رفتیم تو ماشین به نینو و به کاگامی زنگ زدم که شاهد باشند 
به کلیسا که رسیدیم.
مرینت را دیدم که با خانواده اش به سمت ما می آید  
سلام و احوال پرسی کردیم و جایگاه رفتیم. 
پدر روحانی : مرینت دوپن چنگ آیا این مرد را به همسری می پذیری تا طبق قانون خداوند .......
مرینت: 
تا می خواستم بگم صدای نه کل سالن را پر کرد
از در یه مرد با ماسک سیاه وارد شد یه تفنگ بزرگ هم دستش بود شروع کرد به تیر اندازی از ترس خشکم زده بود آدرین سریع دستمو گرفتو دوید به سمت صندلی های اما تا خواستیم بریم زیر صندلی ها اون مرد به زانوم تیر  زد. 
آدرین : 
برگشتم دیدم به پای مرینت تیر خورده کشون کشون
بردمش زیر صندلی ها  از یه طرف عصبانی بودم اصلا این یارو کیه از یه طرف دیه هم نگران مرینت بودم 
سریع زنگ زدم به پلیسا و بعد از چند دقیقه پلیسا آمدند وقتی گرفتن ماسکشو از رو صورت کشیدم صورت سفید و موهای آبی داشت نمی دونستم کیه از پلیسا تشکر کردم و .
خوب دوستان پارت چهارم تموم شد شاید فردا دوباره پارت بزارم خدانگهدار